پریدخت مشکزاد
بیرون از زمان
دورههای خوب و
بد زندگی برگشت
ناپذیرند. اما
اساسیترین تفاوت
شاید، اختلاف
میان کیفیت
تجربهی آنها در
لحظه است. وقتی
در حال تجربهی
رنج و اندوه
هستیم، بر دشوار
و تحمل ناپذیر
بودن آن آگاهیم،
اما لحظههای خوب
تنها در حالتی
معنی واقعی خود
را پیدا میکنند
که زمان قابل
توجهی از آنها
گذشته و تبدیل به
خاطره شده باشند.
با اینکه همواره
یادآوری آن لحظات
خوشایند است، اما
در عین حال، حسرت
عدم درک
شیرینیشان هنگام
وقوع، این
یادآوری را با
نوعی حرمان همراه
میکند، و ما
همچنان، باوجود
آگاهی از تکرار
ناپذیر بودنشان،
دست از تلاش
ریاضتگون برای
بازیابی آنها
برنمیداریم.
در خلق مجموعهی
پیش رو نیز،
تلاشی مشابه صورت
گرفته است.
در حالیکه
تکنیکهای
مجسمهسازی اغلب
یا بر فرایند
کاستن استواراند
یا افزودن، در
آثار پریدخت
مشکزاد، آثار
خلق شده، در روند
سخت و مشقتبار
شکلدهی توری
فلزی ایجاد
شدهاند؛ چیزی
شبیه به فرایند
تراشیدن مجسمه از
سنگ یشم در
دورهی باستان،
که علاوه بر این
که عملی
هنرمندانه بود و
به خلق اثری هنری
میانجامید،
گونهای از
تزکیهی نفس برای
هنرمند نیز به
شمار میآمد.
توری فلزی که
عموما به عنوان
آرماتور در
فرایند
مجسمهسازی به
کار میرود، در
اینجا هم هدف است
و هم وسیله، و در
نهایت به
بازآفرینی جهان
گرم و صمیمانه
کودکان، با
بهکارگیری ماده
سرد و مردانهای
همچون فلز طی
انجام عملی زنانه
چون بافتن
میانجامد.
به گفتهی
پریدخت مشکزاد،
آنچه در این
مجموعه خلق شده
از تجربیات شخصی
و عطفهای
زندگیاش برآمده؛
از یادآوری دوران
خوش کودکی و
مواجههی شخصیاش
با آن. آثار او
همه مبتنی بر
نگاه و تعریف
شخصیاش از دوران
کودکی به عنوان
دورانی سرشار از
شادی و رهایی شکل
گرفته است که آن
را با خلق پیکر
کودکان محقق
ساخته است. هرچند
که در مواجهه با
مجموعهی به
نمایش درآمده،
مفاهیمی فراتر از
دغدغههای شخصی
هنرمند نیز ذهن
مخاطب را درگیر
میکند.
فرایند
طاقتفرسای تولید
احجامی که از
محصور کردن خلاء
در میان لایههای
متفاوت فلز شکل
گرفتهاند بیش از
هر چیز به همان
روند رنجآلود
بازیابی خاطرات
شبیه است.رنج
لحظاتی که
بازگشتی نخواهند
داشت، رنج
اندیشیدن به
لحظاتی که
بازگشتی نخواهند
داشت
ریحانه امیدقائمی
مرداد ۱۴۰۱
|