You can see the image by clicking on 360 degree logos.
 


 

Ramin Saadat Gharin

امیرحسین اعتماد پیشنهادی درباره داشتن یک نمایشگاه از مجموعه آثارم به من داد. بعد از سال­هایی که نمایشگاه در ایران نداشتم به نظرم برای شروع پیشنهاد جالبی بود. البته برای این نمایشگاه امکان ساخت شیشه­هام رو نداشتم و جاشون خالیه.

مجسمه­هام رو دوست دارم. با اون ورق­های آهنی، پلاستیسیته­شون، کنتراست­ها و سایه روشن­ها و هیجان و انرژی که ایجاد می­کنن و شخصینشون با معناهایی که خیلی با حال این روزها و اون روزها آشنا هستن. فرم­ها فقط شکل نیستن برای من. معنایی درشون مستتره و وجودشون از یک رشد سلولی یا ارگانیک نمیاد. از حضورشون در واقعیت و زمان و تقابل هر دو میاد.

شروع ساخت زن و مردها با ناودون­های امیریه بود. اون موقعی که اون خونه­های قدیمی، هر کدومشون به بلندای قدش یکی دو تا ناودون داشت و چه متانتی در قامتشون بود و هر وقت باررون می­اومد برقی به ناودون­ها می­افتاد و چه ضرباهنگی داشت برخورد دونه­های بارون با تن حلبی این ناودون­ها. انگار خودشون رو از خشت و آجر جدا می­کردن تا صدای بارون رو انعکاس بدن. الان برق مجسمه­هام رو از همون جنس می­بینم. یا خروس­هام که اولینشون رو از یک پیت حلبی ساختم. همون پیت حلبی­های زنگ زده­ای که توش گل سرخ می­فروختن. معجزه­ای بود پیدا کردن یکی از اون زنگ زده­هاش بدون اینکه حتی یک چین بهش افتاده باشه توی کوه­های سعادت­آباد. وسط اون همه سنگ. و چه عجله­ای داشتم که زودتر به کارگاهم برسم و شکل بهش بدم... . سنگ پاها و بعدتر، فرشته­ها.

در این سال­ها مهارت بیشتری در ساخت این مجسمه­ها و درکشون پیدا کردم. و هنوز یاد اون روزهای خوب رو برای من نگه داشتن. هنوز یادم هست اوم حسی رو که اولین ضربه رو بهشون زدم و گفتم هنر یعنی این ...

بعد از این سال­ها انگار تأثیر ضربه رو قبل از اینکه وارد کنم می­بینم. و خیلی چیزهای دیگه. و حتی پتینه­شون که دیگه رنگی نیستن برام خالص­تره. به نظرم برق و شستگی­شون از گذر زمان میاد و صبوری.

حرف زیاده. امیدوارم که از دیدن کارهام لذت ببرین.......

رامین سعادت قرین

تهران، بهار 1393